سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برادرم قیام کن

سه شنبه 84 بهمن 18 ساعت 5:18 عصر

                      برادرم قیام کن

( تجمع طلاب و دانشجویان مقابل سفارت دانمارک )

       

چقدر مناسبت عجیبی است بین امروز و دیروز...کربلای امروز و کربلای دیروز!!

از کتاب فتح خون شهید آوینی :

قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارضٍ کربلا... این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیضان دائم رحمت او امیدوار می سازد.

یاران ! این قافله ، قافله عشق است و این راه که به سرزمین طف در کرانه فرات می رسد ، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می رسد که :‌الرحیل ، الرحیل . از رحمت خدا دور است  که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. ای دعوت فیضانی است که علی الدوام ، زمینیان را به سوی آسمان می کشد و ... بدان که سینه تو نیز آسمانی لایتناهی است با قلبی که در آن ، چشمه خورشید می جوشد و گوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن ؛ حسین ، حسین ، حسین ،‌حسین . نمی تپد ، حسین حسین می کند . یاران ! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن ، که گذرگاه است ... گذر از نفس به سوی رضوان حق . هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه ، رحل اقامت بیفکند ؟... و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا ، و کدام انیسی از مرگ شایسته تر ؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد ، حسین که از من و تو شایسته تر است . الرحیل ، الرحیل ! یاران شتاب کنید.

 صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمی شود . اگر مرد میدان صداقتی ، نیک در خویش بنگر که تو را نیز با مرگ انسی این گونه هست یا خیر! اگر هست که هیچ ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی ، و اگر نه ... دیگر به جای آنکه با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی ، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین با دل به زیارت عاشورا برو

عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف، حسین است . اینجا درکربلا ، در سرچشمه جاذبه ای که عالم را بر محورعشق نظام داده است، شیطان اکنون در گیرودار آخرین نبرد خویش با سپاه عشق است و امروز در کربلاست که شمشیر شیطان از خون شکست می خورد؛ از خون عاشق،خون شهید.

امام فریاد کرد:« وای برشما! چه بر شما رفته است که سکوت نمی کنید تا سخنم را بشنوید ، حال آنکه من شما را به سَبیلِ الرَّشاد می خوانم و آن که مرا اطاعت کند از هدایت یافتگان است وآن که عصیان ورزد، از هلاک شدگان . واینک همه شما بر من عصیان کرده اید و قولم را نمی شنوید، چراکه گناه ، باران عطیّات خدا را بر شما بریده است و شکم هاتان ازحرام پر شده و خداوند قفل بر دلهاتان زده است. وای برشما! چرا سکوت نمی کنید؟! چرا گوش نمی سپارید؟...» سخن چون بدینجا رسید ،‌آنان یکدیگر را به ملامت گرفتند و گرداب سکوت یکباره همه صداها را درخود بلعید . جماعتی مانند آنان همچون گوسفندهایی ابله چشم به یکدیگر دارند و طعمه های گرگ فتنه غالباً همینانند. برقی از غضب خدا چون صاعقه فرود آمد و زمین را لرزاند و باران سرازیرشد... اما باران را در خارستان کویری دل های مرده چه سود؟ امام به خشم آمده است و سخنانش صاعقه ای است که زمین را به تازیانه آتش گرفته است . چه سرهایی که به زیر افتاده است و چه دلهایی که از خوف می لرزد! اما آنان کورموش هایی هستند که ازخوف رعد به اعماق تاریک سوراخ هایشان پناه می آورند و می گریزند. خشم امام ، خشم خداست ، اما این نه آن خشمی است که بلا را نازل کند، خشمی است که پدران مهربان با فرزندان گستاخ خویش دارند آنگاه که از همه لطایف الحیل مأیوس شده اند. امام هنوز پرهیز دارد از آنکه شمشیر را در میان نهد.

 


نوشته شده توسط : همسر یک روحانی

نظرات دیگران [ نظر]


غروب جمعه ها

پنج شنبه 84 بهمن 13 ساعت 8:19 عصر

                   

باز هم هفته ای گذشت وشب جمعه فرا رسید دانش آموزان،محصلان وکارمندان ادارات و...امشب راحت می خوابند و چه بسا فردا صبح هم به تلافی یک هفته سحر خیزی تا ساعت 9 صبح بخوابند .استادی داشتیم خراسانی که می گفت:جمعه روز عید مسلمانان است و واقعا حیف است که کم خوابی های طول هفته را روز جمعه جبران کنیم .به هر حال جمعه هم روز خداست روز نماز جمعه وبازار رنگارنگ جمعه در کنار مصلی وبعد هم غروب جمعه ،دعای سمات و سنگینی قلب آدمها ،کمتر کسی است که روز جمعه دلش نگیرد وکمتر کسی است که از چرایی این دلتنگی نپرسد...

 


نوشته شده توسط : همسر یک روحانی

نظرات دیگران [ نظر]


محرم در خانه ما

دوشنبه 84 بهمن 10 ساعت 10:51 عصر

 امشب وقتی از خانه پدری برگشتم احساس کردم همسرم خیلی با عجله خانه را ترک کرده است . وقتی به خانه آمد ، پس از سلام و احوالپرسی گفت : « دم غروب که تنها بودم رفتم سراغ تلویزیون . یک مداحی پخش می کرد . دلم گرفت ، تصمیم گرفتم برای نماز به حرم بروم » .  بعد از شنید ن حرفهایش و دیدن لباس مشگی اش ، من هم حس غریبی پیدا کرد م .

و بدین ترتیب محرم در خانه ما آغاز شد.


نوشته شده توسط : همسر یک روحانی

نظرات دیگران [ نظر]


ساده زیستی

پنج شنبه 84 دی 29 ساعت 10:47 عصر

 

یک روز هنگام صحبت و همفکری در مورد خرید یک رادیو ضبط ، درست در ان لحظه ای که با اعتماد به نفس تمام ، به همسرم گفتم : « من یک رادیو ضبط کوچک و مناسب لازم دارم » ناگهان در ذهنم جرقه ای زده شد . چرا همش یک چیز ساده ؟ یاد میز تلویزیونم افتادم که به هنگام خرید یک میز کوچک و ساده انتخاب کرده بودم . سرویس چوب ، یک چیز معمولی ، فرش و پشتی بازهم معمولی و متوسط و ... آخر چقدر ساده ؟ مگر میز تلویزیون زهرا خانم  را نمی بینی که چقدر قشنگه ! ویترین هما خانم را که چه جذبه ای دارد ! از فرشهای دست بافت نیم میلیونی کوکب خانم نگو که دل همه را برده !... .

ولی من فکر می کنم ساده زیستی چیز دیگری است ، یک عظمت و وزانت خاصی را به همراه دارد  و آرامش خاطری که وصف ناشدنی است . نه فقط بخاطر اینکه همسرم روحانی است ( اگر چه اقتضای زندگی طلبگی همین ساده زیستی است ) بلکه اگر همسرم هر فرد دیگری هم بود ، ساده زیستی را بیشتر دوست داشتم .

در ساده زیستی است که مال و ثروت در اختیار و کنترل آدمی است ؛ نه آدمی اسیر مال و ثروت !

پیامهای زیادی داشتم که وظیفه د ارم به یک یک آنها پاسخ دهم . متاسفم که پاسخ ها با تاخیر است ولی سعی می کنم که لطف شما عزیزان را بی پاسخ نگذارم . البته اگر آقای همسر ، کمی از کارهای اینترنتی خود کاسته و برای  من هم وقتی بگذارند .

 


نوشته شده توسط : همسر یک روحانی

نظرات دیگران [ نظر]


هوالشاهد

سه شنبه 84 دی 13 ساعت 11:3 عصر

                         

 

پایان ترم نزدیک  است و بحث داغ امتحانات .

دیروز یک امتحان کلاسی داشتیم ،  وقتی استاد به کلاس آمد ، اصلا حرفی از امتحان نزد ! دیگر داشت باورمان می شد که استاد یادش رفته امتحان داریم . دورو غ نباشد یه جورائی هم خوشحال شدیم . تا اینکه ساعت کلاسی تمام شد و ما خوشحال و شادان آماده رفتن به خانه می شدیم که یک دفعه استاد گفت : نماینده کلاس این برگه امتحانی را بین بچه ها توزیع کند و شب در منزل به سوالات پاسخ داده و فردا هم پاسخنامه ها را به اتاق من بدهید . وااای من هم مثل بقیه خشکم زد . بالاخره برگه امتحانی به دستم رسید . با این جمله شروع شده بود : « بسم الله الرحمن الرحیم . هو الشاهد ! »

ناخوداگاه به یاد بعضی از امتحانات گذشته ام در دوره کارشناسی در دانشگاه افتادم ، یک بار یکی از بچه ها از آخر کلاس بلند شد و پاسخ نامه اش را با دوستش که در اول کلاس نشسته بود ، عوض کرد و استاد هم که دم در کلاس ایستاده بود ، نگاهی ؛ و لبخندی که بین او و شاگردش رد و بدل شد و نگاه تاسف بار بعضی دیگر از همان جمع .

گاهی وقتها خودم هم از تجربه هایم لذت می برم .   

همسرم بعد از خواندن این مطلبم روایتی را برایم گفت که خیلی جالب بود . حضرت علی علیه السلام می فرمایند : اتقوا معاصی الله فی الخلوات . فان الشاهد هوالحاکم. ( از معصیت خداوند در خلوتهای خود دوری کنید . چرا که شاهد این گناه  ، همانا حاکم روز حساب است )

 

 


نوشته شده توسط : همسر یک روحانی

نظرات دیگران [ نظر]


هوای بارانی

دوشنبه 84 دی 5 ساعت 10:33 عصر
hv

چند روزی بود که هوای شهرهایمان ابری وبارانی بود،

 و چه باران لطیف و دوست داشتنی !

آنقدر قشنگ بود که دلم طاقت نیاورد و با طرح پیشنهادی ...

لحظه ای بعد من و همسرم زیر باران رحمت الهی قدم می زدیم و

 از این هوای بی همتا  لذت می بردیم.

...اما بعضی وقتها یک هوای ابری و بارانی نه تنها زیبا نیست

بلکه انسان آرزو می کند که سریعتر این لحظه ها بگذرد

 و دوباره گرمای خورشید را احساس کند .

 تصادف جالبی بود ، وقت در هوای بارانی شهرمان ،

 آسمان خانه کوچک ما هم ابری و بارانی بود و چه لحظه های

 سرد و تاریکی ! که هردوی ما ساکنان شهر ( خانه کوچکمان)

 برای طلوع خورشید مهر و محبت ثانیه شماری می کردیم ....

وچه شیرین و زیبا بود صبحی که با طلوع خورشید و مهر آغاز شد .

به امید طلوعی بی غروب و به یاد داشتن قدر لحظه های با هم بودن !

( این مطلب شعر نو نیست.متن معمولی است  که

 بخاطر تنظیم با عکس اینجوری شده(


نوشته شده توسط : همسر یک روحانی

نظرات دیگران [ نظر]


برگهای پائیزی

جمعه 84 دی 2 ساعت 12:47 عصر

 

 

 

دیشب محفل هزار رنگ پائیز تمام شد و فصل سفید زمستان از راه    رسید . نمی دانم چند نفر از شما در این پائیز صدای خش خش برگهای   خشکیده را در زیر گامهایتان تجربه کرده اید ؟

 

 من امسال به برکت جاماندنهای پی در پی از سرویس جامعه الزهرا ،  توانستم این تجربه شیرین کودکی ام را تجدید کنم .

 

اما نکته ای دیگر

یکشنبه گذشته پس از تمام شدن آخرین ساعت درسی یکی از بچه ها گفت : بچه ها نماز امروز فراموش نشود و ...

من کنجکاو شدم و وقتی به خانه آمدم سریع به سراغ مفاتیح الجنان رفتم . ...

دیدم که سید بن طاووس از حضرت پیامبر (ص ) روایت کرده در روزهای یکشنبه ماه ذی القعده نمازی است که هر کس آن را بجا آورد توبه اش مقبول ، گناهانش آمرزیده و دشمنانش در قیامت از او راضی می شوند ، با ایمان می میرد ، قبرش گشاده و نورانی خواهد بود ، پدر و مادرش از او راضی می شوند ، خداوند او و والدینش و نسلش را خواهد آمرزید ، رزقش وسیع خواهد شد و به آسانی جان خواهد داد.

کیفیت نماز : روز یکشنبه ماه ذی القعده غسل کند ، وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بگذارد . در هر رکعت یک مرتبه حمد ، سه مرتبه قل هوالله احد و یک مرتبه سوره ناس و فلق را بخواند . بعد از اتمام چهار رکعت هفتاد مرتبه استغفار کند و بعد بخواند : لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم ، یا عزیز و یا غفار اغفر لی ذنوبی و ذنوب جمیع المومنین و المومنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت.

التماس دعا

 

 

 


نوشته شده توسط : همسر یک روحانی

نظرات دیگران [ نظر]