سلام زهرا جان،خون شده چرا جگرت؟
مدينه پرشده از كربلاي دوروبرت
براي مادر عباس چيست بهتر از اين
خبر بياوري از لاله هاي در سفرت؟
خدا كند كه نگويي و نشنوم چه شده است
كه آتشم زده آن چشم هاي سرخ و ترت
بگو براي اين زن تنهاي شهر قصه
ز غيرت پسرم ، نه ، درست تر پسرت
چهار پاره جگر داشتم كه طوفان برد
فداي بازوي در خون نشسته و كمرت
هنوز بانوي آب و شكوفه دلخون است
ز هرم آتش وآن كربلاي پشت درت
دو بازوي قلم آوردي نه بانو جان؟
دو چشم ناز ابوالفضل هم فداي سرت
سرت سلامت ! اي كاش من مرده بودم
نمي رسيد به من داغ آخرين خبرت
سر حسين ؟سر نيزه ،خيزران و تنور؟
چقدر خون شده بانوي خسته دل جگرت؟
نگو و آتش اين سينه را زياد نكن
چگونه بشنوم از داغ هاي بيشترت