عجب صبري خدا دارد!
اگر من جاي او بودم
همان يک لحظه اول
که اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان،
جهان را با همه زيبايي و زشتي،
بروي يکدگر،ويرانه مي کردم .
عجب صبري خدا دارد
که در همسايه صدها گرسنه ،چند بزمي گرم عيش و نوش مي ديدم،
نخستين نعره مستانه راخاموش آندم،
بر لب پيمانه مي کردم .
عجب صبري خدا دارد !
که مي ديدم يکي عريان و لرزان،ديگري پوشيده از صد جامه رنگين،
زمين و آسمان را
واژگون مستانه مي کردم .
نه طاعت مي پذيرفتم،
نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگر ها