یک روز هنگام صحبت و همفکری در مورد خرید یک رادیو ضبط ، درست در ان لحظه ای که با اعتماد به نفس تمام ، به همسرم گفتم : « من یک رادیو ضبط کوچک و مناسب لازم دارم » ناگهان در ذهنم جرقه ای زده شد . چرا همش یک چیز ساده ؟ یاد میز تلویزیونم افتادم که به هنگام خرید یک میز کوچک و ساده انتخاب کرده بودم . سرویس چوب ، یک چیز معمولی ، فرش و پشتی بازهم معمولی و متوسط و ... آخر چقدر ساده ؟ مگر میز تلویزیون زهرا خانم را نمی بینی که چقدر قشنگه ! ویترین هما خانم را که چه جذبه ای دارد ! از فرشهای دست بافت نیم میلیونی کوکب خانم نگو که دل همه را برده !... .
ولی من فکر می کنم ساده زیستی چیز دیگری است ، یک عظمت و وزانت خاصی را به همراه دارد و آرامش خاطری که وصف ناشدنی است . نه فقط بخاطر اینکه همسرم روحانی است ( اگر چه اقتضای زندگی طلبگی همین ساده زیستی است ) بلکه اگر همسرم هر فرد دیگری هم بود ، ساده زیستی را بیشتر دوست داشتم .
در ساده زیستی است که مال و ثروت در اختیار و کنترل آدمی است ؛ نه آدمی اسیر مال و ثروت !
پیامهای زیادی داشتم که وظیفه د ارم به یک یک آنها پاسخ دهم . متاسفم که پاسخ ها با تاخیر است ولی سعی می کنم که لطف شما عزیزان را بی پاسخ نگذارم . البته اگر آقای همسر ، کمی از کارهای اینترنتی خود کاسته و برای من هم وقتی بگذارند .
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی