سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه تحصیل

شنبه 84 شهریور 19 ساعت 5:34 عصر

    

پس از یک دوره دو ساله فراغت از تحصیل این بار با رایزنی های متعدد و بذل اندیشه ای فراوان تصمیم گرفتم که در جامعه الزهراو در دوره تحصیلات تکمیلی ( کارشناسی ارشد )مشغول به تحصیل شوم .بگذریم از اینکه چقدر در فرصت باقی مانده از ثبت نام تا امتحان به بهانه مطالعه از زیر بار لباس شستن و غذا پختن و...فرار کردم، بالاخره روز امتحان  فرا رسید  ، آن روز همسرم مرا تا جامعه الزهرا همراهی کرد و در تمام طول آزمون بر روی نیمکت بیرونی ساختمان منتظر من ماند ...بشنوید از جلسه امتحان   امتحان با تاخیری در حدود نیم ساعت آغاز شد جاذ به های  موجود در آن فضا مانع از آن می شد که من درگیر اضطراب واسترس شوم . خانم مراقبی که مدام لبهایش می جنبید و تق تق ذکر شمارش به گوش میرسید ،آن دیگری که بسیار لاغر بود و یا آن خانمی که قوز کرده راه می رفت...خلاصه نوبت تو ضیع دفتر چه های آزمون رسید ،از پشت  بلند گو  خانمی گفت :خواهران مُوّزِع لطفا دفترچه های آزمون را توزیع کنند .وبه فاصله کمی دو باره شنیدم :خواهران مُطَبِق لطفا کارتهای ورود به آزمون را جمع آوری کنند .تناسب موزع ومطبق برایم جالب بود ....آن روز هم مثل همیشه در راه بازگشت به خانه گوش همسرم پر بود از حرفهای اینچنینی من .(نا گفته نماند این امتحان خوش یمن باعث شادی ما پس از دو روز دلگیری شد .)  


نوشته شده توسط : همسر یک روحانی

نظرات دیگران [ نظر]