چند روزی بود که هوای شهرهایمان ابری وبارانی بود،
و چه باران لطیف و دوست داشتنی !
آنقدر قشنگ بود که دلم طاقت نیاورد و با طرح پیشنهادی ...
لحظه ای بعد من و همسرم زیر باران رحمت الهی قدم می زدیم و
از این هوای بی همتا لذت می بردیم.
...اما بعضی وقتها یک هوای ابری و بارانی نه تنها زیبا نیست
بلکه انسان آرزو می کند که سریعتر این لحظه ها بگذرد
و دوباره گرمای خورشید را احساس کند .
تصادف جالبی بود ، وقت در هوای بارانی شهرمان ،
آسمان خانه کوچک ما هم ابری و بارانی بود و چه لحظه های
سرد و تاریکی ! که هردوی ما ساکنان شهر ( خانه کوچکمان)
برای طلوع خورشید مهر و محبت ثانیه شماری می کردیم ....
وچه شیرین و زیبا بود صبحی که با طلوع خورشید و مهر آغاز شد .
به امید طلوعی بی غروب و به یاد داشتن قدر لحظه های با هم بودن !
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
دیشب محفل هزار رنگ پائیز تمام شد و فصل سفید زمستان از راه رسید . نمی دانم چند نفر از شما در این پائیز صدای خش خش برگهای خشکیده را در زیر گامهایتان تجربه کرده اید ؟
من امسال به برکت جاماندنهای پی در پی از سرویس جامعه الزهرا ، توانستم این تجربه شیرین کودکی ام را تجدید کنم .
اما نکته ای دیگر
یکشنبه گذشته پس از تمام شدن آخرین ساعت درسی یکی از بچه ها گفت : بچه ها نماز امروز فراموش نشود و ...
من کنجکاو شدم و وقتی به خانه آمدم سریع به سراغ مفاتیح الجنان رفتم . ...
دیدم که سید بن طاووس از حضرت پیامبر (ص ) روایت کرده در روزهای یکشنبه ماه ذی القعده نمازی است که هر کس آن را بجا آورد توبه اش مقبول ، گناهانش آمرزیده و دشمنانش در قیامت از او راضی می شوند ، با ایمان می میرد ، قبرش گشاده و نورانی خواهد بود ، پدر و مادرش از او راضی می شوند ، خداوند او و والدینش و نسلش را خواهد آمرزید ، رزقش وسیع خواهد شد و به آسانی جان خواهد داد.
کیفیت نماز : روز یکشنبه ماه ذی القعده غسل کند ، وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بگذارد . در هر رکعت یک مرتبه حمد ، سه مرتبه قل هوالله احد و یک مرتبه سوره ناس و فلق را بخواند . بعد از اتمام چهار رکعت هفتاد مرتبه استغفار کند و بعد بخواند : لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم ، یا عزیز و یا غفار اغفر لی ذنوبی و ذنوب جمیع المومنین و المومنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت.
التماس دعا
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
پنج شنبه چیزی ننوشت
از بچه رزمنده های خوش فکر بود .
صبح جمعه ،کنار تانکر آب رفت تا پیراهنش رابشوید ،اما دید که داخل قوطی صابون ندارد.
شنبه ،کاغذی به دیوار گونی خاکی سنگر ،سنجاق کرد و روی آن نوشت:
1.صابون
یکشنبه نوشت:
2.نخ وسوزن.
سه شنبه وقتی از خرمشهربرگشت ،روی واژه های صابون ،نخ وسوزن،خرما وتلفن خطی کشید.
چهار شنبه نوشت:
نماز اول وقت.
پنج شنبه چیزی ننوشت.
وجمعه بود که کاغذش بوی سیب گرفت.
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
هفته گذشته جلسه نمایش و نقد فیلم « خیلی دور خیلی نزدیک » با حضور کارگردان فیلم در جمع طلاب حوزه علمیه برگزار شد. به همسرم هم دعوتنامه برنامه ارسال شده بود و قرار گذاشته بودیم که با هم برویم. اگرچه قبلا این فیلم را دیده بودم اما تماشای مجدد آن به همراه صحبتهای کارگردان لطف دیگری داشت. خصوصا که با همسرم در نوع پرداختن به شخصیت روحانی در این فیلم اختلاف نظر داشتیم و کلی با هم بحث کرده بودم...
اما متاسفانه همان روز یکی از اقوام نزدیک از شهرستان به خانه مادرم آمد و از این برنامه محروم شدم. البته همسرم در این جلسه بود و بسیاری از مطالب مطرح شده را برایم تعریف کرد.
خیلی علاقمند تماشای این نوع فیلمهای معنا گرا هستم. سال گذشته نیز فیلم « نمایش ترومن » را از شبکه یک با همسرم به تماشا نشستم که او نکته های جالب و ظریفی از این فیلم را برایم بیان می کرد و لذت تماشا را دوچندان. برای تماشای برنامه های مختلف تلوزیون نه وقتی دارم و نه رغبتی ..تنها سینما یک و برخی از برنامه های خاص را دنبال می کنم.
راستی گویا فونت نوشته هایم در سایر دستگاهها به گونه ای دیگر نمایش داده می شود.من که یا فونت میترا و اندازه 14 تایپ می کنم. نمی دانم چرا چنین می شود ؟
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
در پست قبلی پیامی بود با نام یار دبستانی که برای آخرین بار جوابی می نویسم .امیدوارم پس از خواند آن پیام ، این پاسخ به ایشان را مطالعه فرمائید : یار دبستانی به گفته خود در یک «قصه» عامل عقب ماندگی دانشگاهها را فقط و فقط روحانیت می داند .البته من معتقد به عقب ماندن داشگاهها نیستم. اگر چه راغب به بیان این واقعیات نبودم اما اینک ناچار به بیان ان هستم و قضاوت به عهده شما . قصه ای از یار دبستانی و بیان شاهد زنده ای از سوی من :
1- پدر همسرم از علمایی است که در یکی از شهرستانهای دور افتاده ، در اواسط دهه شصت که هنوز تهران بلاتکلیف دانشگاههایش بود ، پیش قدم شد و به اعتبار وجهه و همت خودش دانشگاهی در آن شهر تاسیس کرد . اگر نبود این دانشگاه ، جوانان آن شهر مرزی تا سالها نمی توانستند اسم دانشگاه را ببرند . اگر ایشان می خواستند ، می توانستند با همان بودجه چند حوزه علمیه بسیار مجهز تاسیس کنند ، اما معتقد بودند به دانشگاه نیاز داریم . خیلی زودتر از مرکز استان رشته کامپیوتر و پرستاری و غیره راه اندازی شد و اینک چند هزار فارغ التحصیل این دانشگاه مدیون همان عمامه ای هستند که شما توان دیدن آن را ندارید و این تنها یک نمونه کوچکی است از خدمت روحانیت به دانشگاهها. برایتان از مطهری ها و مفتح ها نمی گویم که بیشتر شرمنده می شوید . وجود علامه طباطبائی و علامه جعفری را شرق و غرب همواره به حسرت نشسته است و البته تعریف و تمجید آنان برایم مهم نیست ، از آن جهت گفتم که تمام افتخار شما نشخوار پسمانده های غرب است . علمای ما همچون ابن سینا افتخار این مرز و بوم هستند و البته هیچگاه نگفته ام که عالمان ما همیشه مورد تایید هستند . اتفاقا بخاطر حساسیت موضوع ، ریزش در این مورد فراوان است و جالب آنکه بزرگان عرصه روحانیت همچون امام خمینی ، خود بیشتر از سایرین نسبت به این ریزش ها هشدار می دهند و در پی دفع آنها هستند .
2 – اگر چه شما با بیان جمله « یا ایها الذین آمنو » نتیجه گرفته اید که قران کریم می فرماید :از اطاعت روحانیون بپرهیزید !!! ( جدیدترین ورژن تفسیر قران ) برایتان نمونه ای از صدها آیه پیرامون تکریم عالم در قران بیان نمایم . « یرفع الله الذین امنو منکم والذین اوتوالعلم درجات .../ مجادله آیه 11 » و این روایات شریف از پیامبر اکرم را بیان کنم که فرمودند : مدادالعلماء افضل من دماء الشهدا و اینکه العلماء ورثه الانبیاء و دهها روایت دیگر در تجلیل از عالمان هر قوم . البته معتقدم که کلمه « العلماء » هم شامل عالمان دینی و هم عالمان فنون مختلف است . بر خلاف شما به عالمان هر رشته ای احترام می گذارم چرا که معتقدم طی سالیان متمادی زحمات زیادی کشیده اند .
3-خواهش می کنم این همه حضورتان در دانشگاه را به رخم نکشید که خودم فارغ التحصیل دانشگاه دولتی هستم و اگر شما ندانید ، همه می دانند که اگر دانشجویی اهل درس باشد بهترین زمینه رشد برایش مهیاست وپیشرفت بستگی به خود انسان دارد.
واما کمی از خانه خودمان : اگر چه درگذشته به کارهای علمی همسرم کمک می کردم اما اینبار مقاله مفصلی که برای یکی از روزنامه ها تهیه کرده بود را از روی کاغذ خواندم و او هم تاِیپ کرد. از این رو احساس خوبی دارم...
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
نمی دانم اولین یا دومین جلسه از درس مبانی و قواعد تفسیر بود که استاد پس از حضور در کلاس و ذکر مقدمه ای گفت : « بنده تصمیم دارم از این به بعد در هر جلسه به یکی از عوامل و موجبات ایجاد برکت در زندگی اشاره کنم » و همین طور هم شد . احساس کردم که چیز جالبی است و با خود گفتم چه خوب است به دوستانم هم این مسائل را مطرح کنم. استاد تا حالا به چهار مورد اشاره کرده است که بدین شرح است :
بهره مندی از علوم مفید و نافع
تلاوت قران ( مداوم اگر چه اندک )
مداومت بر اذکار و اوراد مثل ذکر شریف صلوات و استغفار ( برای حل نابسامانی ها )
عنصر اخلاص در عمل ( راه کسب اخلاص = دعا و درخواست از خدا – تلاش و کوشش خود فرد)
اگر باز هم موارد دیگری بود حتما می نویسم.... فکر می کنم به امتحانش می ارزد.
و اما در مورد پیامها از سوی برخی : واقعا متاسفم برای آنانی که ژست روشنفکری می گیرند و شعار آزادی بیان برای هر تفکری را سر می دهند، اما تحمل شنیدن چند جمله از همسر یک روحانی را ندارند . خواهشمند است بجای توهین نظراتتان را به طور منطقی ارائه دهید.
هفته گذشته خیلی سرم شلوغ بود. ان شاء الله زودتر به روز می کنم.
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
سلام و عید شما مبارک
امروز روز پرکاری بود. پس از شرکت در نماز عید به دیدار بزرگترهای فامیل رفتیمو از آنجائیکه ما جوانترین خانواده در فامیل هستیم ، باید به دیدن بزرگترها برویم. در بین راه با همسرم صحبت می کردیم از اینکه : وقتی یک خانمی در کنار یک روحانی در خیابان راه می رود کاملا حس می کند که مردم جوری با دقت پوشش و منش او را زیر زره بین می گذارند.البته حق هم دارند ؛ لباس یک روحانی در حقیقت پرچم ادعای بزرگی است . روحانی با پوشیدن لباس متمایز و خاص که الگو گرفته از لباس حضرت رسول ( ص ) است ، می خواهد بگوید من آگاه و عالم به آئین رسول ( ص ) هستم و برای اعتلای دین او تبلیغ می کنم...
گوئی انسان در نگاههای دقیق آدمها این توقع را که از او تجسمی از دین را می جویند، می بیند .
راستی شنیده ام جدیدا کتابی در مورد لباس روحانیت منتشر شده است.دوست دارم هرچه سریعتر بخوانمش .
از طرف دیگر هم چون ما با پدر و مادر همسرم در یک خانه ، البته در طبقاتی جداگانه زندگی می کنیم میزبان میهمانان زیادی هم بودیم.
خلاصه روزمان به شب رسید.
راستی به نظر شما فرشته واقعی چه کسی بود ؟ رعنا یا حاج آقا ؟؟؟
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
سلام
پس از سفری بیست روزه و پشت سر گذاشتن هفته پس از سفر همراه با مشغله های رفت و روب ، افطاری فتن ها و افطاری دادن ها و .... و از همه مهمتر مقارنت این هفته با شهای قدر ، امروز فرصتی دست داد تا مطلبی بنویسم. از همه دوستانی که با خواندن مطالب قبلی به بنده لطف دارند تشکر می کنم و آرزوی قبولی طاعات و عبادات همگی را از خدای متعال دارم.
اما در بین نظرات مطلبی بود که احساس می کنم نیاز به توضیح دارد. در آخرین مطلبم تحت عنوان « اولین روز تحصیلی » به سایت بی بی سی و مطلبی از مهدی خلجی لینک داده بودم که مورد انتقاد برخی از دوستان بود. اگر دقت می کردید بنده در توصیف مطلب مهدی خلجی در مورد تحصیل خواهران در حوزه ، عبارت « دست و پا شکسته » را به کار برده بودم و بدیهی است که لینک دادن به سایتی لزوما تایید آن نمی باشد.در عین آنکه متاسفانه در مورد حوزه علمیه خواهران مطالب خوبی در اینترنت وجود ندارد. سایت جامعه الزهرا تنها به تشریح ساختار اداری آنجا پرداخته است .
اگر پاسخ پیامهای خوانندگان با تاخیر صورت می گیرد عذر خواهی می کنم.
...
اولین شب قدر را در کنار همسرم تجربه کردم... با هم دعا کردیم و مثل همه زوجهای جوان آرزوی آینده ای خوب همراه با فرزندان صالح داشتیم.
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
گفته بودم که در آزمون ورودی تحصیلات تکمیلی جامعه الزهراء شرکت کرده ام ...بله قبول شدم ،روز شنبه هم راسماً پس از مراسم افتتاحیه کلاسهایمان شروع شد،ترکیب کلاسمان خیلی جالب است ،از دخترخانمهای مجرّد گرفته تا خانمهای جا افتاده ای که دیگر دغدغهءمهد کودک و غیره راندارند .آن روز خانمی کنارم نشسته بود که خیلی نگران بچه اش بود محور تمامی صحبت هایش دخترک نازنینش بود ودیگری هم که اگر چه شرایط مشابهی داشت ولی دلتنگی اش را از سکوتش می شد فهمید و...امّا تاثیر گذار تر محاسبات ریاضی خانمی بودکه او هم همسر یک روحانی بود،او پس از تفکری زبانی وچرتکه اندازی گفت:"ماهیانه هشت هزارتومان هزینهء مهد و دو هزاروپانصدتومان هم هزینهء سرویس،جمعاًمی شود ده هزاروپانصدتومان "وبعد از لحظه ای تفکر گفت:"این برای شهریهءما خیلی زیاد است ."درحالیکه آن هزینه از نظر خیلی ها فقط ده ونیم تا است.
اما یک معرفی دست و پا شکسته در مورد تحصیلات دینی خانمها
و تصاویری هم از حوزه خواهران
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی
پس از یک دوره دو ساله فراغت از تحصیل این بار با رایزنی های متعدد و بذل اندیشه ای فراوان تصمیم گرفتم که در جامعه الزهراو در دوره تحصیلات تکمیلی ( کارشناسی ارشد )مشغول به تحصیل شوم .بگذریم از اینکه چقدر در فرصت باقی مانده از ثبت نام تا امتحان به بهانه مطالعه از زیر بار لباس شستن و غذا پختن و...فرار کردم، بالاخره روز امتحان فرا رسید ، آن روز همسرم مرا تا جامعه الزهرا همراهی کرد و در تمام طول آزمون بر روی نیمکت بیرونی ساختمان منتظر من ماند ...بشنوید از جلسه امتحان امتحان با تاخیری در حدود نیم ساعت آغاز شد جاذ به های موجود در آن فضا مانع از آن می شد که من درگیر اضطراب واسترس شوم . خانم مراقبی که مدام لبهایش می جنبید و تق تق ذکر شمارش به گوش میرسید ،آن دیگری که بسیار لاغر بود و یا آن خانمی که قوز کرده راه می رفت...خلاصه نوبت تو ضیع دفتر چه های آزمون رسید ،از پشت بلند گو خانمی گفت :خواهران مُوّزِع لطفا دفترچه های آزمون را توزیع کنند .وبه فاصله کمی دو باره شنیدم :خواهران مُطَبِق لطفا کارتهای ورود به آزمون را جمع آوری کنند .تناسب موزع ومطبق برایم جالب بود ....آن روز هم مثل همیشه در راه بازگشت به خانه گوش همسرم پر بود از حرفهای اینچنینی من .(نا گفته نماند این امتحان خوش یمن باعث شادی ما پس از دو روز دلگیری شد .)
نوشته شده توسط : همسر یک روحانی